۹ فروردین ۱۳۸۹

عشقت به من آموخت که اندوهگين باشم



شعري از نزار قباني "شاعر عاشقانه هاي عرب"  چقدر اين شعر مرا رها مي كند. جاي شما خالي!

قصيدة الحزن The Epic of Sadness
ترجمه : هادي  محمدزاده (منبع: ادبستانhttp://www.iranpoetry.com )

عشقت به من آموخت  که اندوهگين  باشم
و من قرن ها محتاج زني بوده ام  که اندوهگينم  کند
به زني  که  چون گنجشکي بر بازوانش  بگريم
به زني  که تکه هاي  وجودم  را
چون تکه  هاي بلور شکسته گرد آرد.
مي دانم بانوي  من! بدترين عادات را عشق تو  به  من آموخت

به  من آموخت
که شبي  هزار بار فال قهوه  بگيرم
 و به  عطاران  و طالع بينان پناه برم

به  من آموخت  که از  خانه بيرون زنم
و  پياده رو ها را متر  کنم
و صورتت را در باران ها جستجو  کنم 
و در نور ماشين ها

و  در لباس هاي ناشناختگان
دنبال لباس هايت  بگردم
و  بجويم  شمايلت را
حتي!  حتي!
حتي! در پوستر ها  و اعلاميه ها!
... عشقت  به  من آموخت
که چون کودکي رفتار  کنم

و بکشم چهره ات را با  گچ
بر ديوار

... عشقت به  من آموخت
که  چگونه  عشق
جغرافياي روزگار را در  هم مي پيچد

به  من آموخت وقتي  که  عاشقم
 زمين از چرخش باز مي ماند

چيز هايي به  من آموخت
که روي آن ها  حسابي  هرگز باز  نکرده بودم...

بانوي  من!  عشقت به  من  آموخت هذيان  چيست...
عشقت به  من آموخت
 که  چگونه دوستت بدارم در همه ي  اشيا
در درخت زرد  و  بي برگ زمستاني 
در باران
 در طوفان
در قهوه   خانه اي  کوچک
 که عصر ها  در آن
قهوه  ي تاريک  مي نوشيم

عشقت به  من آموخت  که  چگونه
به مسافرخانه ها  و  کليسا ها  و قهوه خانه  هاي بي نام پناه برم

عشقت به  من آموخت  که  چگونه شب
بر  غم  غريبان مي افزايد....

عشقت به  من آموخت که اندوهگين باشم
و من قرن ها محتاج زني بوده ام  که اندوهگينم  کند
به زني  که  چون گنجشکي بر بازوانش  بگريم
به زني  که تکه هاي  وجودم  را
چون تکه  هاي بلور شکسته گرد آرد.

5 آذر 1384 ساعت 20:18

هیچ نظری موجود نیست: