همیشه بهترین راه برای پیمودن را میبیننم, اما فقط راهی را میپیماییم که به آن عادت کردهایم.
این جمله را چند وقت پیش جایی خواندم. این جمله شاید غم انگیز ترین شرح حال زندگی آدمهای دچار روزمرگی باشد. و غم انگیز تر اینکه شرح حال خود من نیز هست.
صبح را با آرزوها و رویاهای بزرگ آغاز میکنیم و قدمهایمان را پر از امید برمیداریم. به راه می افتیم تا تفاوتی ایجاد کنیم و روزی دیگرگونه بسازیم. اما قصر شیشهای رویاهامان با تلنگرهای کوچک و بزرگ میشکند و پاهای کم طاقتمان از سنگریزه های راه خراش برمیدارد. عاقبت چیزی که نصیبمان میشود روزی از نو است و روزگاری به سان دیروز.
در راه پرفراز و نشیبی که میپیماییم, قدمهایی استوارتر و دلی پرامیدتر میباید.
۴ نظر:
چرا از اتفاقات روزمره حداقل نمينويسيد ما منتظيريم
ما هنوز منتظريم كه شما ينويسيد از هر چي كه اتفاق مي افته در اطرافتون
still waiting
ارسال یک نظر